عبدالرحمن شرفکندی شاعر، مترجم، ادیب، محقق. تولد: 1300 (ششم شعبان 1339 ق.)، شرفکند مهاباد. درگذشت: 2 اسفند 1369، کرج. عبدالرحمن شرفکندى مشهور و متخلص به «هه‏ژار» است. پدر وى از علماى عصر خود بود. او براى نخستین بار در روستاى شرفکند (بین مهاباد- بوکان) اقدام به تأسیس و تدریس علوم شریعت اسلامى به زبان کردى نمود و طلبه‏هاى دارالعلوم خود را به نوشتن و خواندن متون کردى به ویژه علوم اسلامى و تعلیمات دینى به زبان کردى ترغیب کرد. عبدالرحمن شرفکندى دوران کودکى را در خدمت پدر خود به تحصیل علوم دینى سپرى کرد. در سال 1317 هفده سال بیش نداشت که پدرش در 56 سالگى دار فانى را وداع گفت و مسئولیت خانواده را بر دوش وى نهاد. شرفکندى براى امرار معاش و تأمین مایحتاج زندگى خانواده ناچار به کار کشاورزى روى آورد و در کنار تلاش روزانه برزگرى، همچنان به تحصیل نیز مى‏پرداخت. و در ضمن به مطالعه آثار شعراى کرد و فارس نیز اشتغال داشت. در اوایل دهه‏ى 1320، در کردستان (سازمان احیاى کردستان) که بعدها به «ژ- ک» مشهور شد، به وجود آمد. این سازمان در سال 1322 اقدام به تأسیس و نشر مجله‏ى کردى زبان «نیشتمان» (میهن) نمود. «هه‏ژار» از نخستین شماره با این مجله همکارى داشت و نام وى همواره مانند یکى از فعالان کمیته انتشاراتى این مجله به چشم مى‏خورد. وى با جراید دیگر کردى نیز همکارى داشت، همچنین نوشته‏هاى وى نه تنها در جراید جزبى بلکه در ماهنامه‏ى «کوهستان» که در تهران از سوى یکى از اکراد به نام اسماعیل اردلان منتشر مى‏شد، به چاپ مى‏رسید. در دوران زمامدارى حزب دمکرات و به وجود آمدن جمهورى کردستان «هه‏ژار» به لقب «شاعر ملى کرد» مفتخر شد. پس از تسلط قواى حکومت وقت بر منطقه‏ى مهاباد، «هه‏ژار» آواره شد و از مهاباد به سوى سقز گریخت تا بلکه از راه بانه و پنجوین خود را به کردستان عراق برساند. اما در سقز شناسایى و دستگیر شد و در راه انتقال به زندان بوکان با پیش آمدن فرصتى از چنگ مأموران گریخت و سرانجام خود را به کردستان عراق رساند. آنجا در منزل شیخ لطیف فرزند شیخ محمود حفیدزاده سکنى گزید و سپس به بغداد عزیمت و در آن شهر به کارهایى چون عکاسى و روزنامه‏نگارى پرداخت.

در همان ایام بر اثر ابتلاء به بیمارى سل (در سال 1948 م.) براى معالجه راهى لبنان شد و در بیمارستان مسلولین واقع در جبل لبنان بسترى گردید. دو سال و اندى در بیمارستان ماند تا رفته رفته حالش رو به بهبود گذاشت. به هنگام بازگشت از لبنان، مدتى در منزل یکى از اکراد سوریه ماند و در آنجا ضمن فراگیرى لهجه کردى کرمانجى، اقدام به برگردانیدن کتاب مه‏م‏وزین اثر شاعر کرد، احمد خانى، به لهجه‏ى سورانى نمود. «هه‏ژار» پس از اقامت دو ساله در سوریه راهى مصر شد. از آنجا به شوروى رفت و در باکو به عضویت در آکادمى علوم آذربایجان شوروى درآمد و بخشى از سروده‏ها و اشعارش به ترکى در آن دیار انتشار یافت. پس از مدتى اقامت در شوروى از راه بلغارستان بار دیگر به کردستان عراق بازگشت و تا زمان کودتاى ژنرال عبدالکریم قاسم در سال 1958 م. وى همچنان در بغداد به حرفه‏ى عکاسى مشغول بود. پس از کودتاى قاسم و برگشت مصطفى بارزانى، «هه‏ژار» به وى پیوست و به جنگ با عراق پرداخت. از سال 1971 م. که قرارداد متارکه‏ى جنگ بین عراق و رهبرى جنبش کرد به امضا رسیده «هه‏ژار» به بغداد برگشت و به عضویت در آکادمى علوم کرد درآمد و به خدمات ادبى و فرهنگى پرداخت. دوران آسایش «هه‏ژار» چندان طولانى نبود. آتش جنگى دیگر شعله‏ور شد «هه‏ژار» دیگر بار با بارزانى همراه شد و سرانجام پس از حوادث سال 1975 م. با بارزانى به ایران بازگشت و در عظیمیه‏ى کرج ساکن گردید. «هه‏ژار» با استاد «هیمن» در ایجاد و تأسیس مرکز نشر فرهنگ و ادب کرد، انتشارات صلاح‏الدین ایوبى و نشر مجله‏ى کردى «سوره» فعالیت داشت. برخى از آثار عبدالرحمان شرفکندى به این شرح هستند: بوکوردستان (به راه کردستان، دیوان شعر)؛ آله کوک (دیوان شعر)؛ به تى سه ره مه‏ر، خه بیامى (ترجمه رباعیات حکیم عمر خیام به کردى)؛ شه‏رح دیوان مه لاى جزیرى (تفسیر اشعار دیوان ملا جزیرى به شیوه سورانى)؛ شماره قنامه‏ى کوردى(ترجمه شرفنامه بدلیسى به کردى)؛ مه‏م‏وزین خانى (برگردان کتاب شعر مه‏م‏وزین احمد خانى به کردى سورانى)؛ هوزى له بیروکراوى گاوان (عشیره فراموش شده گاوان، ترجمه از عربى به کردى)؛ قانون ابن سینا(در شش جلد، ترجمه از عربى به فارسى)؛ عیرفان به راهبه‏رى ثازادى (ترجمه‏ى عرفان در مقابل آزادى از دکتر على شریعتى)؛ دایه باوه کى خراوه، فه رهه رنگى فارسى به کوردى (ترجمه‏ى فرهنگ دو جلدى عمید)؛ فه رهه نگى کوردى به فارسى (فرهنگ کردى- فارسى در دو جلد)؛ وشه‏ى کوردى له عه ره بى دا (لغات کردى در زبان عربى)؛ ثاله کوک (منتشره از سوى انجمن فرهنگى شوروى)؛ منظومه‏ى سه‏ره‏مه‏ر (به تقلید سگ و مهتاب، چاپ سوریه 1957- م.)؛ ترجمه‏ى تاریخ سلیمانیه (از عربى به فارسى)؛ ترجمه‏ى روابط فرهنگى مصر و ایران (از عربى به فارسى)؛ ترجمه‏ى یک در کنار صفرهاى بى‏پایان (تألیف دکتر على شریعتى، از فارسى به کردى)؛ ترجمه‏ى پدر مادر ما متهیم (تألیف دکتر شریعتى، از فارسى به کردى)؛ ترجمه‏ى آرى این چنین بود برادر (تألیف دکتر شریعتى، از فارسى به کردى). از وى چند اثر چاپ نشده نیز باقى مانده است، مانند: ترجمه‏ى قرآن به زبان کردى، ترجمه‏ى تاریخ اردلان به کردى، نامداران کرد و خاطرات او. عبدالرحمان شرفکندى سرانجام درتقریبا هفتاد سالگى در تاریخ اول اسفند 1369 در کرج درگذشت. پیکر وى در گورستان «بداق سلطان» شهر مهاباد در کنار استاد هیمن به خاک سپرده شد.

آثار او

فارسی

  • روابط فرهنگی ایران و مصر
  • ترجمه قانون در طب اثر پورسینا
  • فرهنگ کردی به کردی فارسی
  • تاریخ سلیمانیه

کردی

  • چێشتی مجیور(شلم شوربا)
  • ئاڵه کۆک (برگ سبز)
  • بهیتی سهره مهر
  • مهم و زین
  • بۆ کوردستان
  • شهرهفنامه
  • چوارینه کانی خه یام (ترجمه رباعیات خیام به کردی سورانی)
  • هۆزی گاوان
  • مێژووی ئهردهڵان (تاریخ خاندان
  • یه ک له په نای خاڵ و سیفری بێ برانه وه
  • دایه،باوه،کێ خراوه؟
  • شه رحی دیوانی مه لای جزیری  
  • قورئانی پیرۆز به کوردی (ترجمه قرآن به کردی)
  • بیره وه ریه کانی ژیانی

دیوانی شیخ جه زیری و چند اثر دیگر.






گفت و گوی استاد عبدالرحمان شرفکندی (هه ژار) با کیهان فرهنگی




از این رهگذر "کیهان فرهنگی "به معرفی دانشمند و شاعر توانایی کرد ،عبدالرحمان شرفکندی متخلص به "هه ژار"پرداخته است و خوش وقت است که زمانی به ملاقات ایشان رفته است که پس از یک دوره زنذگی پر فراز و نشیب ،در حال حال حاضر سرگرم تلاش و کوشش علمی و فرهنگی بوده و ترجمه هایشان از عربی به فارسی و از فارسی به کردی ،یا تا کنون به چاپ رسیده یا در دست ناشران است که فهرست آنها را در همین مصاحبه ملاحظه خواهید فرمود .اثر بزرگ ایشان ،ترجمه کتاب قانون ابن سینا در 7 مجلد است تا به حال 3 مجلد آن انتشار یافته است و بقیه در دست انتشار است . استاد در جواب این سوال که چه عاملی ایشان را بر آن داشت که قتنون را ترجمه کنند ،می گویند:
"عربی صحرانشین در خیمه ی مهمانسرای شیخ سوگند یاد کرد که از حلاوه لذیذتر در دنیا نیست_حلاوه نوعی شیرینی است که از خرما می سازند_گفتند خورده ای ؟ گفت نه .لیکن پسر عمویم حَمَد کاغذی را لیسیده بود که گویا حلاوه در آن پیچیده بوده اند !

هزار سال و خرده ای است_(استاد یس هزار سال اولین کسی بودند که توانستند عربی معماگونه ی قانون را به فارسی ترجمه کنند.جرجیس)_ که ما ایرانیان به وجود شیخ الرئیس می بالیم و او را مایه ی افتخار می دانیم. اگر از ما بپرسند که آثار ابن سینا را دیده ای ، پاسخ همان پاسخ پسر عموی حَمَد است . می گوییم آقا اروپاییان به شیخ الرئیس افتخار می کنند و او را ارج می نهند. اروپا ،آقا اروپا ! فهمیدی؟ خواستم ایرانیان هم میهنم و پارسی زبانان در خارج از ایران از حلاوه های گوناگون ممتاز _که از کارگاه قنادی ابو علی سینا بیرون آمده اند_دست کم یکی را بچشند و از لیسیدن کاغذ اروپاییان بیاسیند .
میلیونها مرد و زن و بچه ی مستضعف زاغه نشین و روستایی در مملکت ما ،قبل از آنکه دستشان به دامان طبیبی برسد جانشان
به لب می رسد و اگر احیاناً دستشان به طبیب رسید ، باید هرچه دارند گرو بگدارند و از بیماری نمردی از ناداری بمیر ! دلم خواست روستانشینان سیه روز را بر خاصیت گیاهان ساده ی دارویی که در برزن و بر بام خانه هایشان می روید باخبر سازم . که عسی و لعل بیماری های ساده ی خود را تداوی کنند . که اگر نفعی نرسانند ، زیانی هم ندارد .دیگر از رنج سفر و خطر مطب طمطراق برخی از پزشکان سود جوی مال اندوز خانمان سوز در امان باشند .
شیخ الرئیس در باب معالجه گوش می فرمایند :«برخی از پزشکان ،گوش چرک کرده ی دردمند را بالته می آکنندو به بیمار سفارش می دهند که بر گوش سالم بخوابد . بعد از مدتی چرک گوش به دمل ورم تبدیل می شود . آنگاه می فرمایند علاج تنها جراحی است .که این چنین پزشکانی حیال هستند و می خواهند جیب بیمار بیچاره را خالی کنند . »من ترجمه ی قانون را خدمت به بیچارگان می دانم و با سعدی هم عقیده ام که می فرماید:«عبادت بجز خدمت خلق نیست . »

کیهان فرهنگی: استاد ، حتماً با نشریه ی ما و روال کار آن آشنا هستید . معمولاً نخستین سوال ما به خلاصه ای از شرح احوال و تحصیلات مربوط می شود .

استاد عبدالرحمان شرفکندی (هه ژار) : شرح حال من چندان مهم و شنیدنی نیست . بنده در سال 1300 شمسی در مهاباد متولد شدم . ایام کودکی را در مدارس دینی و حوزه های علمی درس خواندم و تازه پا به دوران جوانی گداشته بودم که به همراه خانواده ام به روستایی به نام ترغه در اطراف بوکان رفتیم. آن روزها به دلیل تبعیضات بسیاری که از سوی رژیم حاکم اعمال می شد بنده به سوی مسائل سیاسی کشیده شدم و ناگزیر در 24 سالگی به عراق متواری شدم.
در آنجا بیمار شدم و مشکلات و سختی های زیادی را پشت سر گذاشتم ، بعد به لبنان رفتم و حدود دو سال آنجا بودم . سه سال هم در سوریه ماندم تا اینکه عبدالکربم قاسم خان در عراق کودتا کرد و من آنجا به ملا مصطفی برخورد کردم و همدیگر را شناختیم . وقتی جنگ با عراق و رژیم صدام پیش آمد ، من ار طریق همکاری با رادیو و مطبوعات ، مخالفتم را ابراز می کردم تا اینکه مجبور به بازگشت به ایران شدم ولی در اینجا رژیم شاه مرا به اعدام محکوم کرده بود ، از این رو دوستان وساطت کرده و خواستار لغو این حکم شدند اما، شاه در پاسخ گفته بود عفوی در میان نیست فقط پرونده اش را به اجرا نگذارید.

بنده در بغداد عضو آکادمی علمی بودم و کارهای ترجمه ی زیادی هم داشتم ،لذا وضع زندگیم خوب بود،کتابخانه ی خوبی هم داشتم اما همه ی اینها به دستور صدام مصادره کردند ،در نتیجه وقتی به ایران آمدم در نهایت فقر و تنگدستی قرار داشتم ، به این جهت خانه ای هم در اینجا به من دادند .
در ایران به منطور امرار معاش و به هر حال ارائه ی نوعی خدمت فرهنگی ، تصمیم به کار گرفتم و به انتشارات دانشگاه و جاهای دیگری رفتم .در آنجا از توان و بضاعت علمی من سوال کردند ،گفتم :من زبان عربی دوره ی جاهلیت و عربی بعد از اسلام را می دانم و با زبانهای بومی مردم عراق و لبنا و سوریه و مصر هم آشنایی دارم و ضمناً ترکی استانبولی و آذری را هم بلدم و چون خودم کُرد هستم ،طبعاً این زبان را هم به خوبی می دانم .آفای فره وشی به من گفتند ، بیا کتاب قانون ابن سینا را ترجمه کن . کن هم گرچه اطلاع چندانی در مورد این کتاب نداشتم ،ولی صرفاً با این تصور که کتاب عربی را به فارسی ترجمه می کنم این کار را پذیرفتم . اما بعد وقتی کتاب را آوردم و مقداری از آن را مظالعه کردم دیدم به هیچ وجه آن طور که من تصور می کردم نیست و کاری دشوار است . بنابراین نزد ایشان برگشتم و گفتم دانسته های من بیشتر در خصوص ادبیات عرب و دواوین شعرایی نظیر متنبی و ابو نواس و بحتری است ، حتی عربی دوره ی جاهلیت را هم می دانم ، اما این کتاب در حد توان من نیست . آقای دکتر فره وشی گفت : خسته نشو ،اگر در ماه حتی یک صفحه هم ترجمه کنی برای ما کافیست . بعد قرار شد کار دیگری را هم شروع کنیم که همین فرهنگ کُردی _فارسی است . برای انجام کار هم هفته ای دو روز به پژوهشکده ی ایران زمین - که در حال حاضر وابسته به موسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی است - می رفتیم .

کیهان فرهنگی:از شرح حالتان خیلی زود گذشتید. در مورد تحصیلاتتان و فعالیت های که هنگام زندگی در بغداد داشتید می خواهیم بیشتر بدانیم.  

استاد عبدالرحمان شرفکندی (هه ژار) : اگر اجازه روزی مردی عرب به نام «جه بر»وارد شهری می شود و در ضمن گردش در آن شهر سری هم به گورستان می زند .وقتی سنگ قبر ها را نگاه می کند و نوشته های روی آن را می خواند می بیند عمر همه ی مردگان شهر خیلی کم بوده و حداکثر به یک سال رسیده ،متعجب می شود ، از کسی علت را می پرسد ، او می گوید در شهر ما مرسوم است که از افراد در حال مرگ می پرسیم که زندگی را واقعاً زندگی کرده ای و خوش بوده ای ؟ و بعد همان را بر سنگ قبرش حک می کنیم و «جه بر » فکری می کند و می گوید پس شما را به خدا هر وقت من مردم روی سنگ قبرم بنویسید این شخص به محض تولد مرد . زندگی من هم مثل زندگی «جه بر» بوده است . اما در مورد فعالیت هایم درمدتی که در بغداد بودم باید عرض کنم که در آغاز به کارهای ساده و کم در آمد مشغول بودم ولی بعد که از لبنان برگشتم ، توانستم کارهای درزمینه ی ترجمه پیدا کنم ، از جمله کتاب های عربی که در مدارس تدریس می کردند به کردی ترجمه می کردم و مقالاتی می نوشتم ، تا اینکه مجمع علمی تشکیل شد و مرا هم به عنوان عضو رسمی دعوت کردند . غیر از این مدتی هم به کار عکاسی مشغول بودم.

 

کیهان فرهنگی:به خاطر دارید در آن مدت چه کتب های را ترجمه و چاپ کردید؟

استاد شرفکندی : بله ،بخشی از این کتاب ها حاصل کار گروهی بود ،یعنی یک کتاب را به چند نفر می دادند که کار کنند . غیر از این گونه کتاب ها ،شرفنامه را ترجمه کردم که در همان جا چاپ شد . رساله ای هم بود به نام تاریخ عشیره ی گاوان به قلم مصطفی جواد مربوط به زمان القادر بالله عباسی ،در ضمن دیوان اشعارم را هم در آنجا چاپ کردم .البته این دیوان دوبار دیگر _ یک بار در ایران به صورت افست و یکبار هم در اروپا _ تجدبد چاپ شد.رباعیات عمر خیام را هم به کردی ترجمه کردم ، با همان وزنی که خیام در فارسی به کار برده است . حتماً توجه دارید که این کار بسیار مشکل است و زحمت زیادی دارد .250 رباعی را ترجمه کردم و در عراق به چاپ رساندم ولی بعد دیدم که چند نفر دیگر هم بدون کسب اجازه آنرا چاپ کرده اند ،لذا به این فکر افتادم که چرا خودم این کار را نکنم . به این جهت نامه ای به مسئولین نوشتم و تقاضایم را مطرح کردم که پاسخی برایم نرسید . اخیراً دیدم یک ناشر پیدا شده است و رباعیات عمر خیام را به 30 زبان چاپ کرده ،ولی نمی دانم چرا به من پاسخی ندادند .
کیهان فرهنگی : در حال حاضر زبان و ادبیات کردی را چه جایگاهی دارد ،به خصوص در مقایسه با ادبیات فارسی ؟

استاد شرفکندی :می دانید که قبل از انقلاب اسلامی ، نه در ایران نه در جاهای دیگرهیچ وقت به ما و ادبیات ما اجازه ی مطرح شدن نداده اند ، همیشه راه برای ما بسته بوده است ، ولی با این همه ، ادب کردی خیلی شکوفا ست ،ما در غزل ، قصیده ،مرثیه و امثال اینها آثار بسیار ارزشمندی داریم ، حتی در میان ادبای ما ، کسانی نظیر مولوی کُرد از اورامان که به جرئت می توانم بگویم از اسکار وایلد و امثال او بالاتر است ، حتی شاید بشود گفت که از حافظ هم کمتر نبوده است ولی افراد غیر کرد شناخت کافی و جامعی از اینها ندارد ، تفهیم این موضوع بسیار مشکل می شود . شما چهره های فرهنگی کرد را نمی شناسید _ لااقل مثل ما_ ولی ما آنها را بخوبی می شناسیم و با آثار آنها آشنا هستیم ، خیلی از نوشته هایشان لذت می بریم و آنها را دوست داریم ، اگر آثار این افراد ترجمه و چاپ شود نزدیکی و مشابهت آن با آثار ادب فارسی کاملا مشخص می شود.

زبان کردی گستردگی زیادی دارد ، علتش هم پراکندگی جغرافیایی منطقه است که بطور طبیعی موجد لهجه های مختلفی است . در عین حال به دلیل شرایط خاص اقلیمی از تجاوز بیگانگان هم دور مانده ، ولی زبان فارسی از اقوام بیگانه خیلی متاثر است ، به ویژه اعراب و ترکها . با توجه به اینکه من خودم در زمینه ی فرهنگ لغت کار می کنم ، کلمات بسیاری را یافته ام که عربی یا ترکی است و برای آن مترادف فارسی وجود ندارد .ولی در زبان کردی برابر هر واژه چندین اسم وجود دارد که متاسفانه از این همه وسعت و گستردگی هیچ استفاده ی نمی شود . من نمی دانم چرا ما مثلاً نام بسیاری از گیاهان دارویی را به عربی یا یونانی به کار می بریم ولی از به زبان آوردن مترادف کردی آنها خودداری می کنیم . این مسئله را بنده یکبار در انتشارات دانشگاه مطرح کردم که هر چند مورد توجه و پسند همه واقع شد و قرار گذاشتند گروهی را به منظور جمع آوری این اسم ها به کردستان بفرستد ، ولی هیچ اقدامی در این زمینه صورت ندادند .
شاید بد نباشد این موضوع را هم برایتان بگویم که چندی قبل صدام جمعی از نویسندگان کرد را تهدید کرد که اگر از کلمات مشترک کردی و فارسی در نوشته هایشان استفاده کنند ، آنها را ممنوع القلم خواهد کرد.

الان در ایران (سال 1367)وضع خیلی خوب است ، همین که اجازه داده اند نشریات کردی نظیر «سروه» منتشر شود (که دیگر چاپ نمی شود) خودش نشانه ی حسن نیت مسئولین است(!).در رژیم گذشته حتی نمی شد فکر این مسائل را هم کرد . آن وقت ها روزنامه ای در کردستان بود ولی در ایران منتشر نمی شد .من در بغداد و مسکو چند شماره ی آن را را دیده بودم . امروزه کتاب های کردی متعددی چاپ می شود که می تواند فرهنگ کردی را به همه بشناساند ، البته امید وارم در آینده بهتر و بهتر شود .

کیهان فرهنگی : لطفاً از اشعار کردی خودتان هم برایمان بخوانید ، با اشعاری را که می پسندید ، همانها که به نظر شما از لحاظ لطافت با شعر حافظ برابری می کند.

استاد شرفکندی : اگر اجازه بدهید سه رباعی از رباعیات خیام را که به کردی برگردانده ام ، برای شما می خوانم ، به انضمام برگردانی از شعر عقاب پوشکین که گویا به فارسی هم ترجمه شده است.

در ضمن اینجانب هرگز ادعا نکرده ام که اشعارم به لطافت شعرهای حافظ می رسد ، بلکه منظودم این بود که در میان اشعار شعرای کرد ، شعرهای بسیار لطیف و زیبای وجود دارد که دست کمی از بهترین غزلهای فارسی ندارد و بطور مثال می توان از مولوی کرد نام برد .
من انقدر نسبت به حافظ علاقه دارم و به او افتخار می کنم که شعر او را به عنوان نمونه ای از نهایت لطافت و زیبای مورد مثال قرار دادم . به عقیده ی من در تمام دنیا از او شاعر تر پیدا نمی شود . حافظ به حدی بزرگ است که با وجود این همه کتاب و مقاله که در باره اش نوشته شده ، باز هم قسمت بزرگی از افکار و اندیشه ها ی او برای ما نا معلوم باقی مانده است .

http://alvatan.blogfa.com